جدول جو
جدول جو

معنی لوی گرک - جستجوی لغت در جدول جو

لوی گرک
زیردیگی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بوی گلک
تصویر بوی گلک
بنه، درخت پستۀ وحشی یا سقّز که از تنۀ آن سقز، از گل و برگ آن رنگ سرخ رنگرزی و از میوۀ روغنی آن ترشی درست می کنند، بنگلک، بوگلک، چاتلانقوش
فرهنگ فارسی عمید
(گَ)
ننری. رجوع به لوس گیری شود
لغت نامه دهخدا
(گَ)
صفت لوطی. جوانمردی. بخشندگی. آزادگی.
- لوطی گری سر کسی شدن، از آداب لوطیان بوئی و بهره ای داشتن
لغت نامه دهخدا
(گَ)
سفیدگر. آنکه با قلعی ظروف مسین را انداید و سفید کند. (از یادداشت مؤلف). صفار و قلعین گر. (ناظم الاطباء). آنکه ظروف فلزی را سفید کند. (فرهنگ فارسی معین) : یعقوب لیث پسر روی گری بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 387)
لغت نامه دهخدا
داشواری (گویش تهرانی) بامونگری عمل لوطی جوانمردی: فلانی خیلی لوطی گری دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوس گری
تصویر لوس گری
خود را بیجا عزیز نمودن ننری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روی گر
تصویر روی گر
آنکه آلات رویین سازد صفار، آنکه ظروف فلزی را سفید کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوطی گری
تصویر لوطی گری
((گَ))
جوانمردی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روی گر
تصویر روی گر
((گَ))
کسی که ظروف رویین می سازد، کسی که ظروف فلزی را صیقل داده سفید می کند
فرهنگ فارسی معین
جوانمردی، سخاوت، سماحت، فتوت، گذشت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
زیر دیگی
فرهنگ گویش مازندرانی
کوه های اطراف دهکده کندلوس نور
فرهنگ گویش مازندرانی
وسیله ای فلزی چون قاشق پهن جهت تمیز کردن دیک پس از پخت و پز
فرهنگ گویش مازندرانی